استقلال خواستنی
پسرم عزیزم برای تعطیلات اقا جونو بردیم سیاهپوش تا یکم هوا بخوره چون بعد از عملش جایی نرفته بود ۰ اونجا بود که خیلی عشق کردی و بهت خوش گذشت من و بابا هم ا ز خوشی تو کلی خوشحال بودیم ۰ استقلالت اونجا دیدنی بود چون از بکن نکن های مامان خبری نبود و به ازادی مطلق رسیده بودی و من عشق میکردم از این استقلال ۰ خودت از حیاط به کوچه میرفتی و با شلنگ تو حیاط اب بازی میکردی سرتا پات خیس اب میشد یه روز که از بیرون اومدیم منو بابا وارد حیاط اقاجون شدیم شما هم اومدی تو من اومدم وارد اتاق بشم دیدم نیستی هر چی صدات کردم جواب نمیدادی دیگه کم کم نگران شدم بابا هم دوید دنبالت اول رفت کوچه نبودی بعد فکر کردم شاید پشت بومی تو این حین همش صدات میکردم اما جوا...
نویسنده :
مامان مهناز
10:22